محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

نی نی من

6 ماهگی - دو هفته گشت

سلام فردا بابایی میاد گرمسار ما رو ببره خونه بالاخره اون هفته که عمو روح الله رفته بود روسیه ما هم رفتیم خونه خاله پیششون چقدر هم خوش گذشت بعدشم که یهویی آقا امیرعلی دنیا اومد مجبور شدیم بیایم گرمسار بابایی بیچاره ما رو آورد گرمسار دستشم درد نکنه دیگه فردا پس فردا باید برگردیم و منم دوباره بیکار اینجام اونقدر بغلی شدی که تا چند روز توی خونه منو بیچاره میکنی  راستی صبح دایی رضا واسه امیرعلی خان گوسفند کشت منم تو رو هم بغل کردم و دوباره مثه موقع تولدت از رو خون رد شدیم      خاله مرضیه و امیر علی کنار ببعی     اینجا گل مامان روی تاب خوابت برد همه هم داشتن قربون صدقت می رفتن ...
11 دی 1392

6 ماهگی - هاء

امروز مامانی بهت یاد داده بود می گفتی : " هاء    هاء    هاء    هاء" قربون صدات ناناسی   عههههههه الانم به اندازه دوسه ثانیه تونستی شکمتو بیاری بالا و شکل چهاردست و پا بایستی ...
11 دی 1392

6 ماهی - شیطونی

سلام امروز محمدحسین خیلی شیطونی کردی من ظهر خوابم میومد تو هم هی شیر می خوردی تا می خواستی بخوابی امیرعلی گریه می کرد بیدار می شدی بعد هم که... جیش کردی و من در حالیکه خیلی زیاد خوابم میامد به ناچار بردمت عوضت کردم البته بازم نخوابیدی و مدام غلط می خوردی این طرف و اون طرف و من واسه اینکه سرت نخوره به دیوار یا در هی بغلت می کردم و میذاشتم توی رختخوابت اما تو با کمـــــــال خیرگی به من نگاه می کردی و حنده های بلند می کردی منم نمیدونستم بوست کنم ازین شیرین کاریات یا هرس بخورم فدااااات پسر خوشملم   ...
11 دی 1392

6 ماهگی - خونه مامانی

سلام اولین پست وبلاگتو در صورتی می نویسم که جوجوی من پنج ماه و نیمشه و ما خونه ی مامانی هستیم.امروز یکشنبه هست و بچه خاله مرضیه پنج شنبه به دنیا اومدش اسمشو گذاشتند امیرعلی و منم عااااشق این اسمم بچه بیچاره رو بیمارستان دیر جنبیدند سرماخورد ولی امشب قراره بیارنش خونه مامانی دیشب خیلی گریه کردی مامانی  نمیدونم چرا الان هم بغل باباجی هستی و داری فوضولی می کنی فداااا بشم من دیگه فعلا نوشتنم نمیاد ...
8 دی 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی من می باشد